آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
|
ستاره شب
ستاره
جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 9:40 PM :: نويسنده : ستاره
شبی پسر کوچکی نزد مادرش رفت که در آشپزخانه شام درست میکرد وکاغذی به او داد.مادرش دستانش را با پیشبند خشک کرد و آن کاغذ را به شرح زیر خواند بابت زدن چمن: 500تومان بابت تمیز کردن اتاق در این هفته:100تومان بابت خرید کردن برای شما:100تومان بابت مراقبت از برادرز کوچکم زمانی که شما برای خرید رفته بودید:50تومان بابت نظافت حیاط:200تومان جمع بدهی:950تومان
مادرش به او که منتظر ایستاده بود نگاه می کرد.آن گاه مداد را برداشت وپشت کاغذ این عبارت هارا نوشت: بابت 9ماهی که تو را حامله بودم و تو درونم رشد میکردی:حساب نمیکنم ،مجانی بابت شب هایی که بیدار نشستم واز تو پزستاری کردم :حساب نمیکنم ،مجانی بابت تمام زحمات واشکهایی که باعثش تو بودی:حساب نمیکنم،مجانی بابت اسباب بازی هایت که برایت خریدم وحتی پاک کردن بینی ات:حساب نمیکنم،مجانی و وقتی ت نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |